- گزن کش
دره ای در بخش یانه سر در منطقه ی هزارجریب بهشهر
معنی گزن کش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(چَ مَ طِ / طَ)
لغت نامه دهخدا
کشندۀ گوش. که گوش را کشد و پیچاند. متوجه ساختن صاحب گوش را یا بدنبال خود کشاندن خداوند گوش را:
مر شما را سرکه داد از کوزه اش
تا نباشد عشق اوتان گوش کش
مر شما را سرکه داد از کوزه اش
تا نباشد عشق اوتان گوش کش
(خوَدْ / خُدْ)
لغت نامه دهخدا
مزه کشنده. متلذذ. (آنندراج). چشنده:
همچو طفل گرسنه پیر خرد
مزه کش از سر بنان من است.
حسین ثنائی (از آنندراج)
همچو طفل گرسنه پیر خرد
مزه کش از سر بنان من است.
حسین ثنائی (از آنندراج)
(گَ نَ ظَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 55 هزارگزی شمال باختری قاین و 15 هزارگزی جنوب شوسۀ قاین به گناباد. هوای آن معتدل و دارای 238 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، زعفران و تریاک و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
(گِ زَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بالالاریجان شهرستان آمل، واقع در 8 هزارگزی شمال رینه. هوای آن سرد و دارای 225 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار و هراز تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. دو زیارتگاه دارد. (ازفرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). و رجوع به گزنه شود
(گَ نَ لَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش شهرستان ارومیه، واقع در 22 هزارگزی جنوب باختری ارومیه و یکهزاروپانصدگزی شمال راه ارابه رو زیوه. دارای 48 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
(وَ زَ کُ)
لغت نامه دهخدا
گیاهی پایا از ردۀ تک لپه ایهادارای برگهای گرد و قلوه ای شکل که در آبهای شیرین مناطق معتدل میروید و گلهایش در سطح آب شکفته میشود و میوه اش سته و هنگام رسیدن زیر آب قرار دارد. قاتل الضفدع. قاتل الضفادع. سطراطیوطس. (فرهنگ فارسی معین)
(هََ کَ / کِ)
لغت نامه دهخدا
سنگ آهن ربا. حجر مغناطیس. مغنطیس. مغنیاطیس:
که کهشان همه سنگ آهن کش است
دزی تنگ و ره در میان ناخوش است.
اسدی.
تو گفتی تنش کوه آهن کش است
همان اسبش از باد و از آتش است.
اسدی.
دل اعدای او سنگ است لیکن سنگ آهن کش
ازآن، پیکان او هرگز نجوید جز دل اعدا.
فرخی
که کهشان همه سنگ آهن کش است
دزی تنگ و ره در میان ناخوش است.
اسدی.
تو گفتی تنش کوه آهن کش است
همان اسبش از باد و از آتش است.
اسدی.
دل اعدای او سنگ است لیکن سنگ آهن کش
ازآن، پیکان او هرگز نجوید جز دل اعدا.
فرخی
(نِ کَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
آنکه استماع سخن بفور تمام کند. (آنندراج). در بیتهای زیر معنی راوی میدهد. آنکه شعر شاعران در مجمع برخواند:
گر سخن کش یابم اندر انجمن
صد هزاران گل برویم چون چمن.
مولوی.
صائب از قحط سخندان چه بمن میگذرد
بسخن کش نشود هیچ سخندان محتاج.
صائب (از آنندراج)
گر سخن کش یابم اندر انجمن
صد هزاران گل برویم چون چمن.
مولوی.
صائب از قحط سخندان چه بمن میگذرد
بسخن کش نشود هیچ سخندان محتاج.
صائب (از آنندراج)
(گِرْ یَ / یِ)
لغت نامه دهخدا
رسن کشنده. کشندۀ طناب. آنکه سر طناب گیرد و بجایی کشد:
آن رسن کش به لیمیاسازی
من بیچاره در رسن بازی.
نظامی
آن رسن کش به لیمیاسازی
من بیچاره در رسن بازی.
نظامی
(تَ / تُو بَ / بِ شِ کَ)
لغت نامه دهخدا
کین کشنده. انتقامجو. منتقم. (فرهنگ فارسی معین) :
فروماند کابلشه از غم به درد
زشیدسب کین کش بترسید مرد.
اسدی.
یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم
کاین دهر کین کش است ز نادان کین.
ناصرخسرو.
همه پولادپوش و آهن خای
کین کش و دیوبند و قلعه گشای.
نظامی.
رجوع به کین کشیدن شود
فروماند کابلشه از غم به درد
زشیدسب کین کش بترسید مرد.
اسدی.
یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم
کاین دهر کین کش است ز نادان کین.
ناصرخسرو.
همه پولادپوش و آهن خای
کین کش و دیوبند و قلعه گشای.
نظامی.
رجوع به کین کشیدن شود
(گَ)
لغت نامه دهخدا
موضعی در انزان کوه از توابع هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 123)
پارسی تازی گشته زرکش گلابتون دوزی دیبای زرکشی شده آنکه تارهای زر به پارچه کشد کسی که گلابتون سازد، پارچه ای که تارهای زر در آن کشیده باشند
گیاهی پایا ازرده تک لپه ایها دارای برگهای گرد و قلوه ای شکل که درآبهای شیرین ومناطق معتدل میروید و گلهایش در سطح آب شکفته میشود و میوه اش سته و هنگام رسیدن زیر آب قرار دارد قابل الضفدع قاتل الضفادع سطر اطیوطس
آنکه گوش کسی را کشد و پیچاند برای آنکه صاحب گوش را متوجه سازد و یا او را بدنبال خود کشاند
کشنده گرگ، یکی از گونه های اقونیطون است که بنام قاتل الذئب نیز نامیده میشود
شکار دزد کش چنانست که عده ای آهسته و مخفیانه خود را بشکار - که در حال خفتن است - میرساند و آنرا صید میکند ماهرخ
گیاهی بدبو با برگهای درشت و پهن، بوگندو
هر چیزی که به هنگام خواب بدن را بپوشاند، ملحفه، لحاف –
این دفعه، این قسمت
نام دهکده ای در کوهستان کلارستاق چالوس
دلال محبت
مدفوع
تاوان ده، تاوان دهنده
تاوان ده، تاوان دهنده
از توابع دهستان بندپی بابل
آن بار، آن دفعه
از توابع بالا لاریجان شهرستان آمل